رد شدن به محتوای اصلی

Porsesh

بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فرگرد *پرسش*
کتاب بعد سوم آرمان نامه "ارد بزرگ" به قلم " استاد فرزانه شیدا"
کتاب بعد سوم آرمان نامه "ارد بزرگ" به قلم "فرزانه   شیدا"

●بعُد سوم آرمان نامه ارد بزرگ●
● فرگرد پرسش ●
پرسیدن عیب نیست , ندانستن عیب است
____ حرف آخر از :« قیصر امین پور »____
هزار خواهش و آیا
هزار پرسش و اما
هزار چون و هزاران چرای بی زیرا
هزار بود و نبود
هزار شاید و باید
هزار باد و مباد
هزار کار نکرده
هزار کاش و اگر
هزار بار نبرده
هزار پوک و مگر
هزار بار همیشه
هزار بار هنوز ...
مگر تو ای همه هرگز
مگر تو ای همه هیچ
مگر تو نقطه ی پایان
بر این هزار خط ناتمام بگذاری
مگر تو ای دم آخر
در این میانه تو
سنگ تمام بگذاری
____ از :« قیصر امین پور »____
زمانی که هرروزه هرروزه برعلم ودانش جهان,افزوده میگرددوآدمی می بایست برای یادگیری بسیاری از جدیدترین هاهمواره درتلاش باشدآنچه که مداوم به آن نیازداریم,این است که برای یادگیری کنجکاو باشیم,وبرای آموختن هم بایدمطالعه کردهم پرسیدمعمولا کسی که بسیارسوال,میکندچه کودک باشدچه فردی بزرگسال,ازاین پرسیدن وسال خویش هدف یادگیری راداردوآنکه مداوم درکنجکاوی بسر میبردوبرای دانستنی های خودوافزودن برآن,همواره,درتلاش است چه دراوان کودکی وراههای اولیه ی زندگی باشدچه سنی,ازاوگذشته باشدازجمله,آدمیانی شده یاخواهندشدکه سرشارازمعلومات متفاوت هستند زیراکه سوال,وپرسش همواره,درهرزمینه ای نیزکه,باشدچیزی,رابه مامیآموزدکنجکاوی ونیاز دانستن درنهادبشریست وهمراه باعقلی که,انسان ازآن بهره منداست بسیاری چیزهای درپیرامون ما برایمان سوال برانگیزاست سوالاتی,که عده ای به,آن فکرمیکننداماازآن به سادگی میگذرندعده ای به آن فکرنکرده وهرگزهم نمیکنندواگرکسی هم,ازایشان بپرسدپاسخ خواهنددادکه همین است که هست ,پس بهتراست زیادبه مسائل داخل نشویم!وعده ای میپرسندودرگرفتن جواب پافشاری نیزمیکنند ودرنهایت گروهی که همواره,میپرسندومی پرسندوتاگرفتن جواب وپاسخ خودبه یک دوجوای نیزاکتفا نمیکنندوبازهم میپرسندازهرکه فکرمیکنندکه شاید جوابی برای او,داشته باشدکه این جواب منطق اوراکامل کندیامنطقی جدیدتر باوبدهدوپاسخگوی سوالع,اوباشدوازپای نمی نشینندواینگونه,افرادی بسیارنیزباهوش وباذکاوت هستندوآنقدردردنیای خودوپیرامون خوددقت وتوجه به خرج میدهندکه کمتر چیزی ازچشمان ایشان بدورمیماندوکمترنیزپیش خواهد آمدکه به یک یادونوع دانش راضی باشند
___چه شد ...____
شب به شب غرق سوالم بادل لبریز درد
آتش اندوه را بیرون دهم با "آه سرد"
سینه ام سوزدار "آهِ ًغمین" ماندبدل
باهمه افسردگی های دلم،بایدچه کرد؟!
سرزنومیدی گذارم سجده گون برروی خاک
پرسم ازدنیا"چه شدآن مهربان دلهای پاک؟!"
پرسش دل تاسحر،تکرارمیگرددمدام
پرسشی از قلب وعمق سینه ای،اندوهناک!
مهربانی کو ؟وفاکو؟عشق کو؟دلدار کو؟
سینه ا ی بربی کسی ها ی دلی،غمخوارکو؟!
پُر طپش قلبی برای عشق ورزیدن چه شد؟!
یک نگاه عاشقِ غمگین، به شب بیدارکو؟!
آنگهم از یأس ونومیدی کشم "آه"از درون
"آه فریاد من غمگین بّود از قلب خون"!
گویم آخرمهر مُرده،دلبرودلدارنیز
قلب من بس کن! دگرچرخی مزن گرد جنون!!!
هرنگاهی برجمالی خیره میگرددچنان
گوئیاعشق ومحبت رافقط جویددرآن
لیکن این دیده پرازنیرنگ وتزویروریاست
معنی دیگر نداردجان من !،اینرابدان!
گرعروسک بودی ودرسینه ات قلبی نبود
گرفضائی پُر نمیشدازتن وجان ووجود
شایدآنگه میشدی همرنگ دیگرمردمان
"ازهمه بی مهری دنیاترادردی نبود"!
ای دریغ ...
ای دریغ اززندگی زیراچوآن رنگین کمان
رنگهادارد ولی ازآن دورنگی هافغان!!
بسکه دیدم ازهمه نامردی و نامردمی
زین پس از مهرومحبت هم نمیگیرم نشان
___سروده فرزانه شیدا ۱۳۶۲ مردادماه___
درفرگردهای گذشته,اکثرافرادبزرگی که نام برده شده,از جمله ی اینگونه,افرادهستندکه هوش وذکاوت خویش رابا پرسش وسوال حتی افزون تروافزون ت میکنند چراکه هرچه بدانی به سراغ چیزهای دیگرخواهی رفت, که ازدانش آن,بی خبری وهرچه بیشتربدانی نیازبه بازهم,دانستن دردرون آنقدر قوی میشود که واوقادر نیست درمقام سوالهامقاومت کندچون هردانشی که بیاموزد برای آن سوالات جدیدی نیزدرمغز طرح میشودوبایستی به,هر شکلی که هست, جواب خویش راپیداکننداین است که بزرگان دنیاوجهان همواره میگویند "پرسیدن عیب نیست,ندانستن عیب است " چراکه تجربه نیزثابت کرده است انسانهای کنجکاو وپرسشگر باهوشیاری ودقت خویش انسانهای بزرگی خواهندشدواین برهمگان نیزروشن است که بزرگان ایران وجهان همگی بنوعی ازفیلسوفان واندیشمندانی بوده وهستندکه هریک برای دانش خویش سالهای بیشماری رابه,آموختن وپرسیدن وبه سوالهاودنبال جواب رفتنهاگذرانده اند ودرعین حال هم ایشان میدانندکه انسانهائی چون ایشان هستن که سوال وپاسخ برای هریک جنبه حتی حیاتی داردوچنانچه در پاسخ جوابی درمانده شوند تارسیدن به جواب خویش شایدحتی ازخواب وخوراک خود نیز زده وبدنبال پاسخ به هرعلمی که معتقدند شایدجواب آنرادرآن بیابندوبه هربزرگی وهر دانشمندی چه,درکتابهای او چه درهرجامتوسل میشوندتا پاسخ خویش راجوابی داشته باشند وآرام بگیرند وبرای گرفتن این جواب سوال خویش رابه هزارگونه ازهمگان میپرسندوبرای گفتن پاسخ خویش حتی باهرکسی به شکل خوداو نحوه ی سوال راتغییر میدهندچراکه درک سوال,بسیاربرای فهمیدن و همچنین پاسخ دادن به آن مهم است
*- پرسش روشن شاگرداز پاسخ استادارزشمندتراست .*اُردبزرگ
همانگونه که*اردبزرگ میفرمایندانسان کودکی پراز سوال است حال درهر سنی که میخواهدباشد وزمانی که ازسوال دست بکشیم درواقع زمانیست که دیگربه هیجان وشوق وامیدزندگی نمیکینم ودرکسالت روزگارفقط به هدر کردن شب وروزاکتفاکرده ایم
*- پرسشگری حس کودکانه ایی است که تاپایان زندگی بایدهمراهش داشت .*اُردبزرگ
وگاهی نیزاستادی ازآموخته های شاگردی خودنیزبسیارچیزها آموخته ودرعین حال ایشان باعث میشوند که همان استادنیز مطلبی جدیدرابرای پاسخ دادن پیداکندوبدنبال آن برودپس می بینیم که سوال وپاسخ به شکل دوجانبه ای برای آدمیان موثراست یکی بفکرسوال,میافتدومیپرسد,آن دیگری شاید به این سوال فکرهم نکرده باشدیابه ذهن اوهم چنین سوالی خطور نکرده باشدونوع وشکل آنچه برفرد اولیه گذشته است باعث بوجود آمدن چنین سوال وپرسشی میشو وممکن است دیگری هرگزدرموقعیت فعلی اوقرار نگرفته ویاهرگزنیز قرارنگیرد که چنین سوالی برای,او طرح شود,درنتیجه زمانی که جواب رانداندبا پرسش خود آنگاه,"دونفر" به دنبال پاسخ خواهندبودودونفربردانش خویش خواهندافزود وهرچه بیشترازاین وآن سوال کنندبر تعدادشاگردانی که سوالی رامی بایست جوابگوباشنددردنیا افزوده میگرددوهمین باعث کشف اندیشه ای اختراعی قانونی و... هزا چیز دیگر درزندگی خواهد شد
*- گفتگو باخردمندان و دانشوران،پاداشی کمیاب است.*اُردبزرگ
انسانهای خردمندوباهوش همواره ازعلم ودانش بهره ی بیشتری میبرندچراکه,دردوران زندگی خود علوم متفاوتی ر بدنبال سوال خویش پیگیری میکنندوبا دیدن علمی یامطلبی که,ازآن هیچ نشنیده اندویاباآن زیادآشنا نیستدویادرصورت برخوردباهرچیزی که ازآن مطلع نیستندویاحتی کم ازآن اگاهی دارند همواره,اشتیاق فراوانی دارند که آنرانیزدرحدزمانی که,دراختیاردارندیادگرفته بخوانندوبیآموزندوباز سوالی دیگر مطرح کنندتابرآن نیزتسلط پیداکنندواگرچه نوع مطلب به علاقمندی افرادنیزبستگی دارداما بیشتر بزرگان ودانشمنداواندیشمندان واستادان ... دنیاوجهان ,علوم متعددی راد فکر وسینه ی خویش محفوظ داشته اندوازیادگیری روزانه نیزپرهیزنمیکنند ومغز ایشان چون کامپیوترهمیشه روشنی است که مداوم برحافظه خویش به ثبت وضبط وکُپی برداری,ازمطالب مختلف ومتنوع مشغول است وبرای یاددادن آموخته های خویش به دیگرانی که مایل به یادگیری باشند هیچ دریغی نمیکننددرواقع بودن درکناربزرگان وامکان اینکه بتوانیم ازایشان سوالات خویش را بپرسیم,می بایست چون هدیه,یاودیعه ای درنظرماباشدکه به سهولت ازانسانهائی پرازمعلومات میتوانیم به, رایگان به جواب سوالاتی برسیم که ایشان برای پاسخ به آن عمری وزمانی طولانی را صرف کرده اندواکنون باگفتن وبانوشتن وباگذاشتن وقت خویش برای ماحال یادرجمعی یاباکتابی ویااستفاده,از قلمی همواره آموخته ای خویش را به جهانیان تقدیم کرده اند وبمانندفیلسوف ایرانی وبزرگ ارزشمند ایران*اُردبزرگ*قلم خودرادرخدمت جامعه ودنیابکارگرفته اند وازدادن آموزشهائی به مردم همزمان با خویش وهمچنین آیندگان دریغ نورزیده اندچراکه,اگرعلمی هست ودانشی می بایست درخدمت جهانیان باشدزیراکه هر یک ازعلوم وهراندیشه وافکاری برای انسانها ارزشمنداست وآدمیانی که قادربه درک آن باشند نیزبسیارندواگرحتی درسطح دانش عمومی جامعه نیز نباشندبازهمینکه درخدمت جهانیان قراربگیردتوسط بزرگانی که معنای آنرادرک میکنندبه تفسیر اندیشه های ناب خواهندپرداخت وآنرابه شکل ساده ای برای عموم جوامع,درکتابی وسخنرانی وصحبتی به شکل ساده ترودرخورفهم عام,دراختیارانسانهاقرارمیدهندچراکه بااین شکل علومی خلق میشودکه میتواند به یُمن واعتباراستفاده,ازآن به منابع بیشتری دسترسی پیداکردکه دراختیار مردم,امروزی نیست وقلم ودانشی که درخانه پنهان شودرانیزنمیتوان گسترش داده وبه پرورش ورشدآن امیدواربود چراکه زمانی علمی ودانشی واندیشه ای درفردی وافرادی شکل میگیردوظیفه ی ایشان است که آنرابا همگان تقسیم نموده ودانسته های خویش ر تنها متعقق بخویش ندانندپس اگردانشی به انسانی داده میشودکه دیگرمردمان ازآن هیچ نمیدانند وظیفه,ایجاب میکندکه آنرا به مردم نیز برسانیم چراکه هیچ دانشی متعلق به شخص خاصی نیست وهمه ی بزرگان نیزاز یکدیگرواز بزرگان پیشین خویش درسهای بسیارگرفته ومیگیرند
*- دشمنی و پادورزی ،به آدم خردمندانگیزه زندگی می دهد.*اُردبزرگ
وهر دانشی درخود انگیزه ای جدید بر آدمی وانسانها ایجادمیکند که سوالی درمغزایشان طرح شود که رسیدن به جواب آن خود ممکن است باعث پدایش علم واندیشه ای بزرگتر ازمنبع اولیه گردد درنتیجه اگرخداوند توفقی این رابه کسی میدهدکه درگروه عالمین ودانشمندان وبزرگان جهان باشد می بایست بی دریغ نیز آنچه را که ازعقل اوودانش اوازسوی خداوندباوتعلق یافته است باز بخواست خداوندی که این توفیق را باوبخشیده است آنرابه دنیا نیز بسپاردتادیگرانی پیگیرافکار واندیشه,او شوندچراکه اودراین میان رسالتی بزرگ بردوش داردتادرحفظ وپیشرفت وپیشروی دانش به دیگرانسانهای روی زمین خدمت نماید ودانش خویش را بادراختیا گذاشتن علم خویش روبه پیشرفت دیگری سوق دهد
*- دانش امروز فر بسیاری درپی داشته،امانیروی جاری سازی آرامش به روان ماراندارد . امنیت را بزرگان خردمند به مامی بخشند.*اُردبزرگ
ماازهردانشی به امنیتهای بیشتری میرسیم وهرکشف واختراع واندیشه راهنمای مادر زندگی خواهدبودتاقادر باشیم درزندگی استوارترودرآرامش خیال بیشتربادردست داشتن امکاناتی دردانشی بیشتروافکاربهترواندیشه ای نوین تر,جوابگوی سوالاتی باشیم که,دنیاوزندگی برای ماطرح میکند درنتیجه هردانشی درهرمغزی متعلق به تمام بشریت است واگردرکنج خانه ای بماند تاشکل بگیرد زمان راازکف داده است دانشی زودتربه سرانجام میرسدکه دراختیار دانشمندان وخردمندان جوامع زمان قرار بگیرد و مسلم است که,اگرکسی اولی شخصی باشدکه نظریه ای راابرازمیداردرتاریخ نیز ثبت خواهد شدوهمواره اولین استاد فلان نظریه انسانیست که خداونداورابرای رساندن,این نظریه واین دانش بدنیا ی امروز آورده است وعلم وآگاهی اورابدرجه ای رسانده است که تمایز دیگری با دیگر مردم عام داشته باشددرنتیجه دانش اونیز متعلق به خوداونیست بلکه بمانند چیزی ست که خداوند دردست اوبه امانت گذاشته باشدودراصل متعلق بدنیا ئی ست که نیازمند رشد وپرورش وترقی افکار عمومی ست تادنیای صلح وارامش درشکلی قوی تروقدرتمند ترباافکاری پایدارتروبارزشمندتر به جهانیان داده شودوبراساس آن نیزحتی قوانینی دردنیا صادرمیگرددکه لزوم بودن یک علم رادر میان تمامی دانش حاضر ضروری میکنددرنیتجه هرگزانسان,ازپرسش وآموزش وسوال زیان وآسیبی نخواهد دیدبلکه بردانش خویش افزوده است حتی اگردرسوالی جوابی تلخ دریافت کنیم بازچیزی آموخته ایم که بی شک بی دلیل وبی ثمر نیست وبر تجربه ی مابنوعی افزوده است.اماپرسشهای پراکنده درزمانی خاص بدون پایه های اندیشه وفکری که بداند بدنبال,چه میگردد,نه تنهازمان ووقت عزیزوارزشمند وکوتاه خودراتلف نمیکندبلکه برای آنانی که میبایست جوابگوی آن سوالا ت باشند نیززمان ونیروی را برباد میدهنددرنتیجه هرزمانی اززمان ما مهم است ومیبایست وآن زمان رادرخدمت یک سوال اصلی قراردهیم وازحاشیه پردازی نیزدوری جوئیم وهمان یکی رابخوبی یادگرفته , پرسیده وپاسخ بگیریم ودرپی آن بدنبال جواب سوالات دیگرخودباشیم چراکه آموختن سرسری دریادانسان نیزباقی نمیماند ووقتی چندسوال متفاوت داشته باشیم فکرخودودیگران را به چندسو میکشیم وشایدازهیچیک نیز نتیجه ای درست وپاسخی کامل,دریافت نکنیم,لذا تنوع فکری خودرانیز بایدبرنامه ریزی کنیم,وبرای هر سوالی وقتی وزمانی معین رادرنظربگیریم ونه وقت خویش به بیهوده تلف کنیم نه,زمان استادان را هدر داده وازبین ببریم,چراکه,ایشان نیزهمواره بسیاردرزندگی مشغولیتهای شدیدوگرفتاریهایخود را درعالم علم ودانش دارند وروزهای پراسترس وپرفشاری رامیگذرانندتاقادر باشندبه تمامی کارهائی رسیدگی کنند که اول ازهمه دردرون خود ایشان بلوائی ایجاد کرده است ودردرجه دوم با راه یافتن به سوالات وجوابهای آن پاسخگوی سوالات دنیا ومردم پیرامون خود ودانشجویان نیازمند خود باشند "دنیاوبشریت نیازمنددانش وپرسش وجواب آن هاست" درنتیجه استادان وبزرگان عالم نیزنیازمندزمانی هستند که دراختیار داشتهوباید ازآن بهترین استفاده را نیز ببرند وگرفتن وقت ایشان با سوالات حاشیه ای یا سخن گفتنهای بیهوده وسوالاتی که هرکسی میتواند جوابگوی آن باشد نبایدبه بیهوده صرف وگرفته شودایشان بحد کافی درشکل وظیفه ی خود بعنوان بزرگی واستادی روزانه جوابگوی سوالات بسیارهمگان هستند تادرخدمتی همگانی تلاشی سودمند رادنبال کرده ونتایج آن به سهولت وراحتی دردست منو شماقرار گیردلذا با گرفتن انرژی ووقت ایشان , دنیاتئی را که میتواند توسط ایسشان بهتر وبیشتر به رشد برسد به تاخیر نیاندازیم وبیهوده به سخن گوئیهای بی ثمر وقت وزمان ایشان راازایشان نگیریم
*- آنکه پرسشهای پراکنده دروادی های گوناگون راهمزمان می پرسد،تنها می خواهد زمان و نیروی استادرا تباه کند.*اُردبزرگ
درعین حال هیچ سوالی رانیز نبایدبرخود بیجواب بگذاریم چراکه هردانشی درپی خوددانش دیگررا دارد وهرسوالی که درذهن ماشکل میگیردبصورتی مارابسوی علم ورشد فکری بیشتر میکشاناما درخاطر داشته باشیم که وقت خویش راباانسانهائی صرف نکینیم که قاعده ی خاصی برای زندگی ندارندوحتی سوالی راگاه میپرسند که,فقط سوالی کرده باشندودرعین حال اگردقت کنید نه به جواب دقت میکنند نه حتی درحافظه حفظ میکنندوفرداکه ازایشان دررابطه ازآن سوال بپرسید میبیند شایدحتی بخاطر نیاوردکه چه سوالی کرده بودند یااصلا کی این سوال راکرده اندوحتی شاید زخاطر برده باشند که زمانی بین شما واو سوالی مطرح شده واصلاچنین چیزی بوده است معمولا انسانهای سبکسر مسائل را سریع فراموش میکنندودرپی یادگیری چیزبزرگی نیزنیستنددانش ایشان انقدرکم ومحدوداست که در پی هیچ سوالی نیستند مگربخواهندوقت کسی راتلف کنندوبعضی اوقات نیزسوالی رامیپرسند تاشخص مقابل اورانیز به چشم انسان متفکر ودانش پژوهی ببیندامااگرکمی بااونشست وبرخاست شودسرانجام عمق او اشکارمیگرددومتوجه خواهیدشد که بهتر ست وقت خودرادرخدمت کسانی بگذاریدکه نیازمندیادگیری هستند یامیشودازآنان خودنیزچیزی بیاموزیم یابه اموختن بهاوارزش میدهند وبه علم هرکسی احترام میگذارند واز بودن درکنارهم نیز بهره ی شایسته ای میبرندوتلف کردن زمان برای ایشان بماننداسارتی درپای زمان است که انسان آرزو میکنداین ساعات باتمامی کمبود وقت هرچه زودتر تمام شوداما مجبور به بودن درجائی نباشدکه ازآن هیچ بهره ای حاصل نمیشودحتی انسانهای ساده هم ازاینکه جائی بنشینند وبه بیهوده وقت تلف کنند خسته میشوند چه برسد به بزرگانیکه هزار کار برای انجام دارند وگرفتار انسانهائی میشوند که نه ارزش وقت را میدانند نه ارزش علم ونه حتی فرقی برایشان میکند که با چه کسی سخن میگویند وتنها میخواهند وقت خاتلی خود را به بیهوده از طریق ادمی پرکنند حال هرکه میخواهد باشد وشما بروید کس دیگری را پیدا میکنند تا مغز او ووقت اورا با سوالهاویا حتی حرفهای تهی وبی ارزش به بیهوه بکاربگیرندچراکه حوصلشان از بیهخوده بودن خود سررفته است وجای انکه بنشینند وکتابی بازکنند مزاحم وقت دیگران نیز میشوند وجز مشتی حرفهای بی سروته هیچ ندارند که بگویند وکل ساعات بودن ایشان درحرفهای کگذشت که ذره ای ارزش حتی شنیدن نداشت ودرنهایت هرکسی با کمی دقت متوجه میشود ساعتی گذشت واز دست رفت بی هیج نتیجه ای
*- سخن های پست ،آدمهای حقیر راجذب وخردمندان رافراری می دهد.*اُردبزرگ
معمولا نیز انسانهای بزرگ همواره موردتهاجم افکار کوچک انسانهای کوچک قرار میگیرند,وغروری که شکل گرفته از نادانی وبی خردی ایشان است درحدی بی اندازه وحتی تعجب برانگیزآشکاراست وچنین افرادی که پستی وذبونی فکری واحساسی زندگی میکنندوقاد نیستند خودرابدیگران ثابت کنندوبرای سوالات جواب شایسسته ای ندارندخودرادرپشت جنگ باعالمین وبزرگان وانسانهای باارزشی پنهان میکنندتابوسیله شلوغ کردن اذهان دیگران ازخوداسطوره ای تقلبی بسازندویابر شهرت بی پایه ای بیافزایند که هیچ لایق آن ,نیستند ایشان رااگردرکنجی و به بن بستی باسوالات خویش برسانید متوجه خواهیدشد که هیچ درچنته نداشته بلکه ازمعلومات نه تنها ذخیره ی شایانی ندارند که انقدرغرقه در دشمنی بااین وآن هستن که فرصت آموختن علم رانیز نداشته اندوزندگی خویش راتنها به سوددشمنی کردن باعالمین واندیشمندان وانسانهای بزرگ وانسانهای خوب وباارزش گذرانده اند وشایدبه نفع ایشان باشدکه خاموشی گزیده حرمت خویش بیش ازاین پائین نیآورندوجای ان دوتا کتابی بخوانند که بدردشان بخوردووقت دیگران رانیز بابیهوده گوئیهائی که سرانجام توخالی بودن آن آشکارمیشودنگیرند وخودراهم کوچک نکنند.
___ گفتار اندر فضیلت خاموشی ___
اگر پای در دامن آری چو کوه
سرت ز آسمان بگذرد در شکوه
زبان درکش ای مرد بسیار دان
که فردا قلم نیست بر بی زبان
صدف وار گوهرشناسان راز
دهان جز به لؤلؤ نکردند باز
فروان سخن باشد آگنده گوش
نصیحت نگیرد مگر در خموش
چو خواهی که گویی نفس بر نفس
نخواهی شنیدن مگر گفت کس؟
نباید سخن گفت ناساخته
نشاید بریدن نینداخته
تأمل کنان در خطا و صواب
به از ژاژخایان حاضر جواب
کمال است در نفس انسان سخن
تو خود را به گفتار ناقص مکن
کم آواز هرگز نبینی خجل
جوی مشک بهتر که یک توده گل
حذر کن ز نادان ده مرده گوی
چو دانا یکی گوی و پرورده گوی
صد انداختی تیر و هر صد خطاست
اگر هوشمندی یک انداز و راست
چرا گوید آن چیز در خفیه مرد
که گر فاش گردد شود روی زرد؟
مکن پیش دیوار غیبت بسی
بود کز پسش گوش دارد کسی
درون دلت شهر بندست راز
نگر تا نبیند در شهر باز
ازان مرد دانا دهان دوخته‌ست
که بیند که شمع از زبان سوخته‌ست
___از :* بوستان سعدی*____
ومعمولا ازانجهت که قادر به قبول واقعیت این مسئله نیستن که دچارکمبودهاوکمیتها وضعفهائی درخویش هستند همین اندیشه خشم ایشان رابرانگیخته تلاش وهم وغم خودرابه کوبیدن دیگرانی میگذارندکه ازخودبالاتروارزشمندترمیبینند یادرجائی نسبت باودرمقام مقایسه کم آورده اندوحاضر به قبول ااین واقعیت نیستند که هستند کسانی که همیشه بیش ازخودمامیدانندووقتی انسان بزرگ است که یاد بگیرد دانش خود را دانش دبزرگی نداندوقبول کندهنوز ذره ای درمقابل کائناتی بیش نیستندکه بسیار کار دارند تاکه بیاموزد وآزموده شوندولی زمانی که احساس کرده اندکه بادانش شخص متقابل خئد برابری نمیکنند وجایگاه اوراندارند درحجای پیشرفت دادن خویش انگارکه بی حرمتی وتوهینی به ایشان روا شده است راه دشمنی وکینه راراه حل خویش درجواب به دانش فردی یک شخص میبینند که همین عمل وعکسالعمل نشانه بیخردی ایشان است که بجای نشان دادن علم ودانشی کینه ورزی وبیحرمتی ودشمنی را حربه ی زندگی خود کرده ازراه آن میخواهند به جائی برسند وهمین ایشان رابرآن میکنند که بامردمان بزرگ واندیشمند وباافرای که قادربه نشان دادن خوددرجوامع هستنداحساس دشمنی ودرمقابل ایشان دردرون حسادت واحساس کمبودنمایندوحاصل آن جنگ سردویا مخفی یاحتی علنی آن است که یاباشخص او یادرپشت سراصورت میگیرد. درحالی که اگرچنین فردی جایگزین اینهمه تلاش شبانه روزی وقت خویش به آزمودن خویش وساختارخویش میگذاشت لااقل باقدرت فکری ودانش بیشتری قادربودحتی دشمنی کندهرچنددشمنی کارخردمندان نیست که ایشان بردشمن نیزبعلت اینکه نادانی اوراشاهنددل میسوزانند,چراکه,اگرناداننددلیل نمیشود خوارعالم نیز شده وتوسط ایشان به پستی برسند خودشان درعمل زحمت اینکارا باکارهای خویش میکشند وبزرگان وقت خودرا برای برملا کردن نادانی فردی هدرنمیدهندو خوداین بیخردان هستندکه باوجود اینکه ممکن است خود نیز دانش بسیار داشته باشند اما باعمل خودبیشتر خودرانادان نشان میدهند وبنظرمیرسدکه حتمادرنادانی هم بسر میبرندکهاینهمه دربیخبری دشمنی میکنند وقادر به قبول این نستند که میشود دردانشی کمترازدیگران بود اما همچنان باارزش بودونیازی به جنگ وستیز نیستوسرانجام نیزدرگوشه ای بدام افتاده وخودرابه همگان که درتلاش دشمنانه خویش مدام نشان داده وگاه با درگیر شدنهای زبانی ورفتاری خود بدتروبدتر خودرا خواروکوچک میسازند وارزش بودن خویش راتا اندازه ی پائین میکشندکه گاه در مقابل عاقلان ودانایان ,حرمت خویش رابرای همیشه ازدست میدهند.
___ بودن * از:«احمد شاملو »_____
گر بدین سان زیست باید پست
من چه بی شرمم اگر فانوس عمرم را به رسوائی نیاویزم
بر بلند کاج خشک کوچه بن بست

گر بدین سان زیست باید پاک من چه ناپاکم اگر ننشانم از ایمان خود، چون کوه
یادگاری جاودانه بر تراز بی بقای خاک!
_____از:«احمد شاملو »_____
چراکه,آنکه,داناوخردمنداستدردیدهمگانی نیزقادر بوده است اندیشه وفکرخودرانشان دهدوباید پذیرفت انکه بی دلیل وبادلیل میجنگدتاخودرااثبات کندبایدچیزی کم داشته باشددرنتیجه این اوست که بااعمال دشمنانه تنها به خرد کردن حرمت وجایگاه خو مشغول اسن ومسلما نیز چاه کن خوددرته چاه است وخردمندازکنار چاه بی آنکه حتی نیازداشته باشدبدورن آن نگاهی بیاندازد,گذشته وبدون,دردسری نیز,ردخواهدشداماهمان اواگر صدای کمک ایشان رابشنوندباز طنابی آورده واورا نجات میدهدحتی بااینکه میداندشایداینبارهم وقتی ایشان به بالای چاه رسیدیاهمان دم اورابدرون آن هل دهد یانقشه هاخواهدچید تادرگام بعدی چاه دشمنی او,اینهمه دردیدگاه کسی نباشد که قصد شکستن اوراداردنباشد که اوببیند وروی آنراخواهدپوشاندتاایشان ر به چاه بیاندازدبی آنکه اینراهم بداند که عاقل خردمندبدون,محکم کردن جای پای خویش گامی ازگام برنمیداردکه چاهی اورا بدرون فروکشدوکمتردرغفلتی چون غفلت اوبسر میبردکه چاه وچاله ای راندیده بگذراند
___روح پرواز ____
از دست بشر،کوه دراین دهرفغان زد
دیگرچه عجب من زفغان گریه کنم باز!
هرروزوشبی رفت ودلم سوخته تر شد
آخرغم دل گشته مراهمدم وهمراز
با خودهمه دم گفتموگفتم: مشونومید
سر خورده ,چوزدنیاتوشدی لیک ،زآغاز
شرمم زخودم آیدوازدهروُاز"آدم"
پاروی زمین، دل زخدادور وُهوسباز
یارب توببرروح مراازدلِ این خاک
قلبم تو رهاکن
زچنین، مردمِ, بدخواه ودغّل باز
شوقی نبّود پا بکشم روی زمینت
یارب مددی، بال وپری از برپرواز!
____ شنبه 4 اسفند1386/از فرزانه شیدا ____
وحال تصور کنیم که ایشان به چاه نیز افتادند اماسوال اینکه چاه کی درست شدچه کسی درست کرد ویاری هزاران کسی که شخص عاقل ودانایی رادوست میداردنخواهدگذاشت اودرچاهی باقی بماند که مشخص است بردشمنی بااوساخته شده است وبی آبروئی آن برآن"چاه کن" اولیه خواهد ماند که سرانجام معلوم میشود بیل دشنمنی رااو بدست گرفت وهمیشه نیزدشمن بودوهیچگاه دوستی نکر نه بااو که چنین انسانهائی دردرون وبیرون نیزهرگز یارواقعی کسی نیستندوپای آن بیافتد برعزیزترین خودنیز دشمنی میکنندکمااینکه دراولین گامها با بیخردماندن وکوری چشم خویش بخود دشمنی کرده اندواکنون نادانی ایشان گریبانگیرجامعه ای است که او درآن نقش شیطانی خودرا ایفا میکندخواهاین نقش کوچک باشدخواه بزرگ چنشن افرادی وجود دارند وهمیشه نیز موانع راه بزرگان وخردمندان زمان بوده وهستند.
____عمری* از:«احمد زاهدی »____
با آبی که نه‌طلبیده مراد است، می‌نوشم

تو نه روزی، نه آفتاب
من اما شب، که پشت در جامانده
پشت هیچ‌جا هم آبی، است
آبی که ریخته
مرادِ نه‌طلبیده
و مراد همیشه آبی است که ریخته
که ریخته؟!
پشت سر تو که رفتی، نیامدی بعد.

پس فایده، در هیچ‌جا مستتر است
در هیچ‌جا که شب
شب که پشت در مانده
مثل آبی که مرادش؛ بی‌فایده
و من؛ مشقِ شب از سرمشقِ ملال
این مارپیچ هیچ را هربار
دوره می‌کنم تا
تا آن‌جا که می‌شود، بلندترین فریاد

پس فایده
بی خودش هم تنها مانده
مثل من، در مشق‌های شب
که خودم را هنوز
از تو دوره می‌کنم.
____ از:«احمد زاهدی »____
لذادانش وپرسش وجواب را به بیهوده نگیریم که"آدمی"نیازمندهزاران چیزیست که تنهاباکنجکاوی وپرسش اوبرای اوراهگشای زندگی میشودوباعث آرامش وخوشبختی,واعتماد به نفس اودرراه,زندگی.
نگاهی به سخنان بزرگ اندیشمند وفیلسوف عزیزکشورمان*اُردبزرگ میکنیم
*- هرآنکه خردمندتراست اهریمن بیشتربه,او حمله می کند.درمیدان جنگ وآورداوهزاران فتنه و افسون کشته شده راخواهی دید.*اُردبزرگ
آگاه باشیم که دانش درکنار تمامی خوبیها دشمنی ها را نیز بسوی انسان جلب میکندلذابا قدرت همان دانش است که انسان قادراست درزندگی امینیت وآرامش زندگی خویش ر پیدا نماید ودرعین حال هیچ دانشی نیست که چون درخدمت راستی ودرستی باشدزیان آورومشکل ساز گرددکه قدرت علم ودانائی راه گشای آدمی وبازکننده ی تمامی درهاست
پرسشگری حس کودکانه ایی است که تا پایان زندگی باید همراهش داشت*اُردبزرگ
پرسش روشن شاگرد از پاسخ استادارزشمندتر است .*اُردبزرگ
آنکه پرسشهای پراکنده دروادی های گوناگون راهمزمان می پرسد، تنها می خواهدزمان و نیرویاستاد را تباه کند*اُردبزرگ
پایان فرگرد پرسش ●نویسنده:فرزانه شیدا●

   Weight Loss Program
Lose up to 20 lbs in one month with a new diet. Click here.
Click Here For More Information
 

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

کتاب نقش ارد بزرگ و احمدشاه مسعود در تغییر نام افغانستان به خراسان

نقش ارد بزرگ و احمدشاه مسعود در تغییر نام افغانستان به خراسان گردآوری و پیشگفتار : شقایق شاهی پیشگفتار : سلام بی پایان خدمت همه هم وطنان تقدیم میکنم. مدتها بود به میتینگ افغان سر نزده بودم رفتم تا ببینم چه گفتگوهای بین دوستان برقرار است که با نوشته علی احمد قندهاری ( که شخصا فکر می کنم ایشان همان دکتر سید خلیل الله هاشمیان باشد ) برخوردم . نکته جالب و اندوهناک گپ ایشان و مصداقی که برای آن آورده بودند یعنی سخنان آقای دکتر سید خلیل الله هاشمیان ! سرشار از ناسزا و دشنام نسبت به آدمهای مهم و نام آشنایی همانند ارد بزرگ و احمد شاه مسعود بود . تا جائیکه به یاد دارم احمدشاه مسعود هیچ گاه در مورد تغییر نام افغانستان نظر آشکاری نداده اند اما بنا بر دانش و خرد خود نام سخیف افغان ، که مال قبیله پشتون را شاید نمی پذیرفت . در مورد دانشمند دوراندیش ایرانی و دوست احمدشاه مسعود یعنی ارد بزرگ هم به همین ترتیب ، جای به خاطر ندارم که گفته ایی ، چیزی در مورد تغییر نام افغانستان داشته باشند . البته ایشان به نام قاره آسیا بر مناطقی که در حوزه

ارتفاع

آدمی تنها زمانی دربند رویدادهای روزمره نخواهد شد که در اندیشه ایی فراتر از آنها در حال پرواز باشد . ارد بزرگ ارتفاع بالای برکه ها، بالای دره ها کوهها ، جنگلها، دریاها ،ابرها بالای خورشید بالای مرزها، ستاره ها، ای روح من با چابکی عبور کن و همانند شناگری ماهر که امواج را نمی فهمد شادی کنان عبور کن از عظمتی عمیق با لذتی وسیع پرواز کن دوراز بخارهای بیمارگون و خود را در هوایی زیبا زلال ساز و بنوش همانند شرابی ناب و الهی آتش روشنی را که میدرخشد در فضاهای صاف و پاک در ورای همه ی دردها و غمها خوشبخت آنیست که بتواند با بالهایی قوی بسوی دشتهای روشن و آرام پرواز کند خوشبخت آنیست که افکارش همانند غزلاغ بطرف آسمانها ازادانه پروازکند بالهایش را بروی زندگی بگستراند وبی درنگ بفهمد زبان گلها و اشیا صامت را بودلر ترجمه : شکوهه عمرانی ژنو / سوییس http://chokouh.tk

15

پایان اشعار استاد فرزانه شیدا درکتاب بعد سوم آرمان نامه ی اردبزرگ اشعار استاد فرزانه شیدا درکتاب بعد سوم آرمان نامه ی اُردبزرگ بخش پانزدهم(۱۵) ● ___ کوچه های رفتن ___ اگر من من بودم در کوچه های زندگی اگر تو بودی در کوچه های گذر هیچگاه زندگی اینگونه دلتنگ نبود وهر گز گذر فصلها اینچنین بی رنگ نمیشد. ـــــ‌۱۳۸۲ / فرزانه شیداـــــ ۲ _____ سرنوشت______ دوباره قرعه ء تقدیر شیاد بنام این منه سرگشته افتاد دوباره من شدم قربانی او که ویران دل کند مارازبنیاد دوباره این جهان مردم آزار در آورده صدایم را به فریاد دوباره گوشه گیر غم رفته به حوری شد اسیر ظلم وبیداد دوباره تا که آرامی گرفتم به خشمی بر دلم حرمان فرستاد دوباره خشم خود برمن گرفته دوباره کرده از ویران دلم یاد دوباره چشم بر ویرانه دارد مبادا یاوری آید به آباد دوباره در رهم دامی نهاده که خود صیدم کندمانند صیاد نمیخواهد که آبادی بگیرم چو خود اینسان مرا ویرانیم داد مرا هر دم به اندوهی کشاند مبادا لحظه ای این دل شودشاد مرا ویرانه بهترمی پسندد چو خود بنیاد این ویرانه بنهاد اسارتهای دل