رد شدن به محتوای اصلی

Eandaez 2

درعین حال مانبایدفراموش کنیم که,وقتی به کسی که,در مشکلی گیرکرده است پندواندرزی میدهیم ,دردی دردرون اوست وزخاطر نبریم,که,اکنون,اونیازبه دلجوئی ویاری داردوآن اندوه ورنجی راکه درسینه داردوباعث دلگرفتگی واندوه دل,او شده است واینراکه اوهم اکنون سینه ای وقلبی روح وذهنی درآزاروغم است که نیازبدلجوئی ویاری دارد,نه نکوهش وسرزنش ومتلک وکنایه,ویاحتی شاید استفاده,وشاید حتی سواستفاده,ازموقعیت فعلی او,دراین بهترین زمان,که,ازنظرمافقط بهترین زمان است نه,از طرف او,که بگوئیم,الان وقت آن است که بایدباویادبدهم که دیدی سرت خوردبه سنگ من بهت پیشتر,که,گفته بودم چرا برای اوهم اکنون بدترین زمان برای شنیدت عیب وگرفتن ایراداز اوست واو نیازمندیاری ست نه اینگونه سخنهای نابجای دردناک که براندوه,فزوده وغم بسیار میکند تاجائی که شخص به خلوت رفته باخودبگویدبهتر که هیچکس نداندچه دردل من میگذردتاخودم فکری بحال خودم بکنم,تااینکه کسی یابمن خشم گیردیاسرزنشم کندیامراازخودبا زبان خود بااینهمه ایرادگیری ازمن ارخویش براندوهم برغم بیافزاید .مانمیخواهیم دیگران,رااز خوددورکنیماگر واقعابادل قصدداریم,که,اوراکمک کنیم بادل نیزمی بایست اندوه ومشکل فعلی اورادرک کنیم وچاره ای درست برای اوپیدا کنیم که,او,ازگفتن دردخودبمالااقل آسوده گرددنه غمگین تروافسرده تر وآشفته تروسنگین تراز خوددردوغم.
*- صدهاراه,برای پندواندرزدادن وجودداردامابیشتربدترین گونه آن،که همان روراست پندگفتن است رابرمی گزینیم.*ارد بزرگ
اینگونه وبدین شکل دلداری دادن هائی هم,که شایدازسر مهرهم,باشدودرخودحتی پندواندرزی نهفته داشته باشد بیشترآزاردهنده است ودردی نیزبردرداولیه میآفزاید گفتنن پند نیز راه خود را دارد تا اثر گذار باشد وجای آن نیز بسیارمهم است درنتیجه ,وقتی که شخص میبیند اصلاموضوغ اولیه فراموش شدکه,اوچراغمگین بودچه مشکلی داشت ودر جای آن هزارویک عیب وایراددیگر هم براوگرفته شدکه یکی بعداز دیگری بنوعی تحقیراحساس وعملکرداوست واینگونه پنددادنی,نیزازهر شخصی هم که باشدعزیز ترین وغریبه ترین هرچقدرازروی دوست داشتن باشدنه تنهااثر نمیکندکه حتی آزردگی ورنجش خاطرنیزایجادمیکند,آنهم,وقتی شخص ببیندازنگاه فلانی,پرازعیب وایرادبوده,است ودرنگاه او,هیچ اززندگانی نمیداند,درحالی که چنین هم,نیست,امابهتراست وقتی تااینحدشماخودرابااو یکی دیده ایدویااورا محرم اسرار دل کرده اید وغم خویش باوبازگفتیدو نیاز داشتیدبااودردودل بگویید وچاره ای بجوئیدولی میبینید که اودرجای آن به دوستی ودشمنی,فقط شمارامیکوبدفقط کافی ست که به زندگی خوداودقت کنیدوببینیدخوداو تجربه هایش راچگونه استفاده کرده است,اصلا چگونه آدمی ست مورداعتمادهست یاخیر.وایا درقدم اول اشتباه نکردید که به او درد خود بازگفتید ولی اگر ازتنردیگان شماست واینگونه باشما رفتار میکند هرچند ممکن است از سر دلوسزی باشد ویا واقعا خوداونیز دلش سوخته باشد که به خشم آمده اینگونه رفتار میکند بخاطر داشته باشید درمقام چاره جوئی شما نیاز به انرژی منفی وازدست دادن اعتماد به نفس خود دراین زمان نیستید که اجازه بدهید که اینگونه تخریب فکری درشما ایجاد شود وچون دوستی ست حتی اگر میدانید اونیز دلوسز شماست اما پند ازکسانی بپذیرید که مطمئن هستید واقعا خیرخواه شما هستندوبدانیدکه خودایشان چقدرانسان خوب ومهربانی بوده است وتاکجای راه زندگی خودموفق بوده است وهم اکنون درکجای زندگی ایستاده است آیاموفق است آیاهمواره خیرخواه همگان بوده است آیابراستی دوست ماست؟گاه غریبه ای بهتر دوستی میکند تا آشنائی که با تخریب روحیه ی ما درزمان غم بدتر باعص سرگردانی فکر متا میشود که بخودهم شک کنیم که دیگر همین انرژی منفی آن یک ته مانده ی قدرت مارانیز ازما سلب کند وباعث شود آنقدر آشفته شویم که نتموانیم حتی چاره ای بیشتر برکارخود کرده وحتی شکست خودرا بدون اینکه گامی برای بهترشدن اوضاع برداریم قبول مکنیم ودست کشیده به آنچه شد رضایت دهیم واین درست نیست شما همواره برای جبران شکست مییبایست اعتماد بخودرا نگه دارید وتلاش خود ر بکنیدواجازه ندهید پندواندرزهائی که به شکل نادرستی به شماداده میشودیا بگونه ای ناامید کننده شمارابه فکرهای آلوده ی منفی ازخود وجهان شما میکشاندکه ازخودهم ناامید شوید هرگزراه رابرشما ببندچون شاید این شخص چنین هدفی هم نداشتهباشد اما متاسفانه اثرآن برروح زخمی شماجزاین نبوده است .لذادقت کنید"پندها.اندرزها به اشتباه سم روح شما نشود" وواقعا شکل پندرابرخودنگه داردوبگونه مثبت ازآناستفاده کنیدکه درمقاماولیه نیز هیچ پندی جز برای بهترشدن زندگی مانبوده است.بسیارنددوستانی که درغم واندوه پندواندرزایشان نه تنهامایه درداست که حتی درزمان نیاز بیشترازانسان دوری جسته وتلاش میکننددورباشندوبه گونه ای انسان درمییابدکه دراین روزگاربیشتر زمانی انسان را دوست دارندکه,بتواننددرخنده ی او شریک باشندامادرغم واندوه نه دوای دردندنه مشکل گشانه چاره سازنه پند دهنده,بلکه خودنیزدردی عمیق تردرخاطره که این نیزدوست نبو نه,آنگونه که من تصور میکردم ,که غم وشادی من باهمه محبتی که نشانم میدادازآن اونیز هست وبسیاری مواقع انسان بخاطرمیاوردکه زمانی که,نیاز نداشت همین دوست چقدر برای اوو از خوبی ها وپندها واندرزهاوارزش ها وباورها میگفت ودردم نیاز دوری را بر باتو بودن وهمراه توغمگین بودن ترجیح دادوچون بپرسی چراچه شدخواهد گفت دراین زمان بهتر بودتنهاباشی تاخود تصمیم درست خودرابگیری !به این بهانه که:شاید که من دردادن پندی وچاره راهی اشتباه کنم واگرچه گاه محبتهای بیش ازحد ممکن است درغم آدمی باعث گرددکه کسی دچار هیجانهای غم وافسردگی وعصبانیت شدیدشودوچاره راهی راازاین غم بتونشان دهدوچونکه ,تراغمگین یا گرفتارمیبینید,میخواهدبه هرگونه هست ترا نجات دهدواین احساس بیش ازحدوخود باختن روحی,از علاقه بیشترمشکل سازمیشودتایاری دهنده که,البته بیشتردرافرادخیلی نزدیک خانواده چنین اتفاقی میافتدامامسلم است درست زمانی انسان بیاری همگان نیازمنداست که گرفتارچیزی شده است پیش یا قبل,ازآن,دوستی فقط لحظاتی سرکردن باهماست وبس اماانسان دوستی راناز داردیاری رامیخواهد که همواره همراه ویاورباشد نه درزمانی که فقط مناسب اوست وخودرادرامان میبینددوست باشدوهمراه ودردیگر مواقع غریبه ای که دوری میکند یا زبان به ایرادگیری میگکشاید یا حتی باعث رنج وئودرد ادمی دردرددرون امروزی مامیشودتایاری دهنده ای بامرام درمقام دوست.
____ بگوید با او...از ف.شیدا______
آسمان چون تو نبود
آسمان همواره
در غروب رفتن
پا بپای خورشید
رفته تا لحظه آخر با او !
تا که در بدرقه خویش بگوید با او
باز فردا برگرد !
____ اسفندماه 1384 ف. شیدا _____
خودما گاهی درزمانی که میبینم کسی که دوست نیداریم در موقعیت بدی قرار گرفته است ممکن است بعلت عشق وعلاقه ای ذکه باو داریم حتی دردادن پند واندرز وچاره راه اصرار نیز بورزیم وهمپای او چنان درغم شریک شویم که خود نیز دردل سوز واندوه شدید را اصرار کنیم اما زمانی که می بینیم این شخص به هیچ وجه پند پدیر نیست بهتر آن است که اورا درحالی که هست رها کنیم تا به شیوه خود مشکل خود حل کند حتی اگر عزیزترین ما باشد چراکه گاه هیچ پند واندرزی براینگونه اشخاص اثر نداشته باز براه خویش ادامه میدهند ودراصل انککه بیشتر میسوزد ما هستیم که اینهمه یا عشق ومحبت تلاش میکنیم مشکل اورا حل کنیم وشاد درنهایت نیز خود را ازچشم او بیانداریم بی اینکه درک کند چقدر خود ما بپای او سوختیم وچقدر غصه ی او غم روز وشب ماشد وچه بهتر که نه دیگر باو کاری داشته باشیم نه در شرایطی دیگر تلاش کنیم انسانی را که پند نمیپذیرد با پند خود براه درستی که می بایست برود وقادر بدرک آن نیست هل بدهیم ایمنگونه رفتن نه برای ما سودی دارد نه براستی برای او پسهمان به که بگذاریم خود درنهایت دریابد که اشتباه از چه کسی ست ودلسوز واقعی او چه کسی بود وچرا اینهمه تلاش داشت غم اورا ازبین ببرد چراکه بیشتر اوقات درک نمیکنیم دراین مورد بزرگان نیز میگویند
*- آن که پند پذیر نیست ، در حال افتادن در چاله سستی و زبونی
وپرچه ما خواهان رنج وزبونی عزیز ودوست وآنشایان خود نیستیم اما گاه مجبوریم این شخص را بحال خود رها سازیم تا خود پند زندگی از زندگی گیرد .
_____ خدا یارت , ف.شیدا ______
توخود در باور چشمان من دیدی
که پر ازاشک واندوهی توان فراسا
بدرد وغصه واندوه تو
پرپر زدم روزی
وتو ...حتی
برای دیدن اندوه ورنجِ مانده در قلبم
نفهمیدی که گر مهری بدل
برتو نباشد بر دل وسینه
چرا باید بدینسان
در غمت آشفته وخون دل شوم هردم
که دریادت
ترا غمگین به کُنج خاطر خود
باز میبینم
نمیدانی
وتو هرگز ندانستی که این دل
...رنجهایت را
بدوش خود کشد هرباره وهربار
که تو درغصه ای درسینه آشفتی
تواما این نمیدانی
ومن دلخسته از گویائی مهرم
کنون راهی شدم بر روزگارخود
که خود هم دردلم انبار غم بودم
ولی در رنج تو همواره ...همراهت
تواما این نمیدانی
تواما این نمیفهمی
...
برو دیگر , که من هم
خسته از تکرار تکرارم
که منهم خود گرفتارم
که منهم بیش ازاین
تاب وتوانم نیست
که دردت را بدل هردم کشم روزی
برو دیگر
گخ من دلخسته از این بازی تکرار
سپردم قلب تو بر روزگار تو
خدایم یاورت باشد
که دردل در ,دعایم جاودان هستی
فرزانه شیدا/ 1388__________
در عین حال نیزهرکسی لایقِ,این نیست که,به ماپندواندرز بدهدچراکه هرپند واندرزی هرچقدردرست بایددیدکه,درکجاباید ازآن استفاده کندوچراباید چنین,پندی داده شودوایا جای این پند دراین موقعیت فعلی هست یا خیروآیادرپشت آن براستی مهری نهفته است یااینکه بنوعی سردکردن دل,وروح آدمی راسبب میگردد بیبش ازاینکه یاور راه باشدودرعین حال,هرکسی راه پنددادن رانمیداندواما پندهرکسی راهم نبایدگوش کردوعملی کرده وانجام داد ما باید اول ازشخصیت خود پند دهنده باید اطمینان داشته باشیم واز هدف او دررابطه باخود اگر ازعزیزان ماست که واقعا میدانیم دلسوز ماست میتوانیم لااقل اسوده باشیم بدخواه ما نیست حال اگردرست وبجاعمل نکرده است یابه گونه ای نادرست پند را بمامیدهدمشکل اوست نه شما.درعین حال همیشه نیزانسان دردرجه ی اول,باید بصدق وراستی ویکرنگی فردپنددهنده مطمئن باشدآنگاه,اگردرگوشه ی احساس سرخورده وشکست خورده ای ترادیدوازغمت غمگیمن شدپندراپذیرفت وگرنه بسیاری ازپندواندرزهادر پشت خوددردنیای کنونی بخصوص از کسانی که معلوم نیست چقدرواقعادوست ویارآدمی,هستند ونمیدوانیم که,تاکجای دوستی بامادوست هستند پذیرفتن هرپندی عاقلانه نیست درکل قبول حرف دیگران بدون آگاهی از صحت ان ودانش اینکه ایا به همین شکل که گفته میشود گفته شده است یا درپشت پندی درجایگاهی آیا چیزی بجز پند برای موفقیت آدمی نهفته است یا خیربه خودانسان بستگی داردکه چقدردرزندگی دوستان واطرافیان خودرامیشناسدوتاچه حدمعنای پندهارادرک میکندودرعین حال بسیارند پندهائی که درجای نادرست بکاررفته ونتیجه ای درست معکوس برای مادارندومیبایست دراینگونه مواردکاملا هشیار باشیمبخصوص که هیچکس بحدماشکل مشکل وگرفتاری مارانمیداندوممکن است خوداوهم,ازماجرادرست برداشت نکرده باشدوپند واندرزی بدهدکه باگوش دادن به,آن بیشترانسان دچار مشکل شود
______ اتفاق _____
افتاد
آنسان که برگ
- آن اتفاق زرد -
می افتد
افتاد
آنسان که مرگ
- آن اتفاق سرد -
می افتد
اما
او سبز بود و گرم که
افتاد
_______ « قیصر امین پور » _______
درواقع هدف ازگفتن اینهمه سخن این بود که بگوریک گاهی,نشنیدن پندی ازفردی که به صداقت اوشک دارم بهترازشنیدن آن است چراکه ممکن است بدتر مشکل ساز شودومیبایست,این رانیزیادبگیریم که پندهاواندرزهاراازهرکه هست به شکل درست,بیاموزیم وجای آنرانیز بدانیم تاخودنیزدچار همین اشتباه نشویم که نابجاپندی بدهیم,که بیشترخطاست بخصوص اگربدرستی مفهومم آنرانیزدرک نکرده باشیم و.درعین حال,درهمه جاهر پندواندرزی عملی نیست وبایدجائی آنرابکار ببریم که براستی دردی دواشودوبه چاهی نیافتیم که چاله قبلیِ,آن بهتر بامامیساخت تااینگونه درعمق خیانت وبدی دوستی نارفیق ,اندرزی رابپذیریم که بدترمشکل سازآدمی میشودوهدف این است که بگویم خودِ« پند واندرز» هرگزدرجای خود بدنیست این گوینده ی آن است که,میبایست صداقت ودوستی ومحبت اوراحتما به مرحله ی امتحان گذاشته باشیم ومطمئن باشیم که,اوبراستی بفکر صلاح وپیشرفت وشادی ماست

_______اگر دل دلیل است « قیصر امین پور »______
سراپا اگر زرد پژمرده ایم
ولی دل به پاییز نسپرده ایم
چو گلدان خالی ، لب پنجره
پر از خاطرات ترک خورده ایم
اگر داغ دل بود ، ما دیده ایم
اگر خون دل بود ، ما خورده ایم
اگر دل دلیل است ، آورده ایم
اگر داغ شرط است ، ما برده ایم
اگر دشنه ی دشمنان ، گردنیم !
اگر خنجر دوستان ، گرده ایم !
گواهی بخواهید ، اینک گواه :
همین زخمهایی که نشمرده ایم !
دلی سربلند و سری سر به زیر
از این دست عمری به سر برده ایم
________ « قیصر امین پور » ________
بسیاری مواقع پند واندرزی چنان میتوانددرزندگی آسیب زننده باشندکه ندانستن آن درآنزمان به صلاح آدمیست چراکه,ازسوی کسی یاکسانی بمامیرسد که بیش ازایستادن ماامید زمین خوردن مارا دردل دارند لذادرمواقعی که دردودلی دارید اگربه,کسی هم گفتید تابع صدردصدافکارواندیشه ی او نباشیدوهمواره دردرستی عملکردخوددرانجام پند مطمئن شویدومصلحت وصلاح خویش راباموقعیت خویش هماهنگ کنید.زیراکه بسیارندزیباترین چیزهاکه,اگربد بکارگرفته شودفاجعه می افریند پس به چاه هرکسی نیافتیدونصیحت ومحبت هرکسی رانیزپذیرا نباشیدلااقل نه پیش ازاینکه کامل اورابشناسید ودرعین حال تحت تاثیر دیگران نیزنباشیدکه آنگاه مداوم برای ماتولید اشکال,خواهدنمود.باید اینرانیزبخاطرداشت هیچکس صلاح مارادرزندگی مابهترازخود مانمیداندچراکه هیچکس ازتمامی چون وچراوتمامی زوایای زندگی ماباخبرنیست که چاره ساز واقعی مادرزندگی باش پندواندرزرا بایدشنید وبکار برد وآدمی میبایست نیز پند پذیرباشدامابموقع وبجاوبا توجه وآگاهی ازنتیجه ی آن لذادردادن پندواندرزوهمچنین گرفتن پندواندرزهانیز می بایست هشیاربودوبجاوبموقع ازآن بهره گرفت تابراستی قادرباشد کمکی درراه زندگی برای ماباشد که بی شک هیچ پندی بدنیست اگردرست معناوتفسیر شودودرست بکارگرفته شود
*- پر حرفی در هنگام اندرز ، از اثر آن می کاهد .*اُردبزرگ
*- اندرز جوان باید کوتاه ، تازه و داستان وار باشد .*اُردبزرگ
*- فراموش نشدنی ترین,اندرزهاآنهایست که اندوهی فراوان برای بدست آوردنشان کشیده ایم.*اُردبزرگ
*- اندرز پیران،بیشتر زمان هامملوازخون ودرداست که بدبختانه جوان,از فهم آن ناتوان است.*اُردبزرگ
*- صدهاراه برای پندواندرزدادن وجوددارداما بیشتربدترین گونه,آن ،که همان رو راست پند گفتن است را برمی گزینیم.*اُردبزرگ
*- آن که پند پذیرنیست ،درحال افتادن درچاله سستی وزبونی است.*اُردبزرگ
●پایان فرگرد پندواندرز● به قلم:فرزانه شیدا


   Senior Assisted Living
Put your loved ones in good hands with quality senior assisted living. Click now!
Click Here For More Information
 

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

کتاب نقش ارد بزرگ و احمدشاه مسعود در تغییر نام افغانستان به خراسان

نقش ارد بزرگ و احمدشاه مسعود در تغییر نام افغانستان به خراسان گردآوری و پیشگفتار : شقایق شاهی پیشگفتار : سلام بی پایان خدمت همه هم وطنان تقدیم میکنم. مدتها بود به میتینگ افغان سر نزده بودم رفتم تا ببینم چه گفتگوهای بین دوستان برقرار است که با نوشته علی احمد قندهاری ( که شخصا فکر می کنم ایشان همان دکتر سید خلیل الله هاشمیان باشد ) برخوردم . نکته جالب و اندوهناک گپ ایشان و مصداقی که برای آن آورده بودند یعنی سخنان آقای دکتر سید خلیل الله هاشمیان ! سرشار از ناسزا و دشنام نسبت به آدمهای مهم و نام آشنایی همانند ارد بزرگ و احمد شاه مسعود بود . تا جائیکه به یاد دارم احمدشاه مسعود هیچ گاه در مورد تغییر نام افغانستان نظر آشکاری نداده اند اما بنا بر دانش و خرد خود نام سخیف افغان ، که مال قبیله پشتون را شاید نمی پذیرفت . در مورد دانشمند دوراندیش ایرانی و دوست احمدشاه مسعود یعنی ارد بزرگ هم به همین ترتیب ، جای به خاطر ندارم که گفته ایی ، چیزی در مورد تغییر نام افغانستان داشته باشند . البته ایشان به نام قاره آسیا بر مناطقی که در حوزه

ارتفاع

آدمی تنها زمانی دربند رویدادهای روزمره نخواهد شد که در اندیشه ایی فراتر از آنها در حال پرواز باشد . ارد بزرگ ارتفاع بالای برکه ها، بالای دره ها کوهها ، جنگلها، دریاها ،ابرها بالای خورشید بالای مرزها، ستاره ها، ای روح من با چابکی عبور کن و همانند شناگری ماهر که امواج را نمی فهمد شادی کنان عبور کن از عظمتی عمیق با لذتی وسیع پرواز کن دوراز بخارهای بیمارگون و خود را در هوایی زیبا زلال ساز و بنوش همانند شرابی ناب و الهی آتش روشنی را که میدرخشد در فضاهای صاف و پاک در ورای همه ی دردها و غمها خوشبخت آنیست که بتواند با بالهایی قوی بسوی دشتهای روشن و آرام پرواز کند خوشبخت آنیست که افکارش همانند غزلاغ بطرف آسمانها ازادانه پروازکند بالهایش را بروی زندگی بگستراند وبی درنگ بفهمد زبان گلها و اشیا صامت را بودلر ترجمه : شکوهه عمرانی ژنو / سوییس http://chokouh.tk

15

پایان اشعار استاد فرزانه شیدا درکتاب بعد سوم آرمان نامه ی اردبزرگ اشعار استاد فرزانه شیدا درکتاب بعد سوم آرمان نامه ی اُردبزرگ بخش پانزدهم(۱۵) ● ___ کوچه های رفتن ___ اگر من من بودم در کوچه های زندگی اگر تو بودی در کوچه های گذر هیچگاه زندگی اینگونه دلتنگ نبود وهر گز گذر فصلها اینچنین بی رنگ نمیشد. ـــــ‌۱۳۸۲ / فرزانه شیداـــــ ۲ _____ سرنوشت______ دوباره قرعه ء تقدیر شیاد بنام این منه سرگشته افتاد دوباره من شدم قربانی او که ویران دل کند مارازبنیاد دوباره این جهان مردم آزار در آورده صدایم را به فریاد دوباره گوشه گیر غم رفته به حوری شد اسیر ظلم وبیداد دوباره تا که آرامی گرفتم به خشمی بر دلم حرمان فرستاد دوباره خشم خود برمن گرفته دوباره کرده از ویران دلم یاد دوباره چشم بر ویرانه دارد مبادا یاوری آید به آباد دوباره در رهم دامی نهاده که خود صیدم کندمانند صیاد نمیخواهد که آبادی بگیرم چو خود اینسان مرا ویرانیم داد مرا هر دم به اندوهی کشاند مبادا لحظه ای این دل شودشاد مرا ویرانه بهترمی پسندد چو خود بنیاد این ویرانه بنهاد اسارتهای دل